
یکی از آشناها تلوزیون خریده بود !
بهش گفتم مبارک باشه ال سی دیه یا ال ای دی ؟
گفت برو بابا ال جیه ال جی (LG) !
به بابام میگم : بابا نوشابه خریدی برام ؟
میگه: پوکیه عقل که داری میخوای پوکیه استخونم بگیری !
من
مهر پدری
نوشابه خانواده
بچه سره راهی
و دیگر هیچ
به خاله ام که در آمریکا زندگی می کنه با کلی ذوق و شوق گفتم : خاله ! من خیلی دوست دارم بیام اون جا زندگی کنم . برگشته می گه : خوب این جا کسی رو داری بری پیشش ؟
مادر بزرگم میگه : اولش که این کامران و هومن رو دیدم فکر میکردم زن و شوهرن ، تو نگو خواهر برادرن !
خواهرزاده ی ۵ ساله م رو بردم سوپر مارکت بهش میگم عزیزم چی دوس داری برات بخرم ؟
میگه شکلات . . .
گفتم ای جونم ! چه شکلاتی بخرم برات ؟
یهو چشماشو تنگ کرد گفت : شکلات تلخ ! مثه طعمِ زندگی . . .
اقا پدرم یهو اومد تو اتاقم بهم گفت
تو که چشمات خیلی قشنگه / تو که چشمات خیلی عجیبه
تو که این همه نگاهت / واسه چشمام گرمو نجیبه
من یهو ذوق مرگ شدم تا به خودم اومدم دیدم دارم ماشین بابامو لنگ میکشم ، نفهمیدم چی شد فقط فهمیدم کاملا خر شدم
امروز داشتم وسایلامو تمیز میکردم ، کارت کلاس زبان ۸ سال پیشم رو پیدا کردم ! بعد به بابام گفتم نگاه کن بعد هشت سال هنوز اینو نگه داشتم !
بابام یه نگا بم کرد گفت پس من چی بگم بعد ۲۲ سال هنوز تورو نگه داشتم !؟
هیچی دیگه خودم از کادر خارج شدم . . .
با بابام نشستیم داریم والیبال میبینیم (ست ۲ که زمینا عوض شده) ، بعد تیم ها یکیشون لباساشون قرمز بود یکی دیگه سفید پاسورِسفید ها هم لباسش قرمز بود . مامانم اومده داره با دقت نگاه میکنه بعد یهو میگه : عه ! طفلک این قرمزه اینور جا مونده . . .
فک و فامیله داریم ؟
داشتیم با بابام تو خیابون میرفتیم دوستشو دید ، بعد از سلام و احوالپرسی دوستش به من اشاره کرد گفت این پسرتونه ؟ بابام یه سری تکون داد گفت آره دیگه چوب خدا صدا نداره !
داداشم با بابام دعواش شد رفتم جداشون کنم بابام یه چک هم به من زد گفت تو هم دست کمی از اون نداری !
چهارشنبه کلاسام تموم شد وسایلامو از خوابگاه جمع کردم اومدم خونه . . .
امروز داداشم برگشته بهم میگه : حالا تا کی خونه ی ما آویزونی ؟
بابام داشت به دوستش شنا یاد میداد . گفت حالا پاهای عقبتو تکون بده !
بازم همین که بابام بهم حق انتخاب میده که بین BBC و VOA یکی رو انتخاب کنم موچکرم ازش !
بابام اومده میگه قانون جدید راهنمایی و رانندگی رو شنیدی ؟
گفتم : نه
گفت : تصویب کردن از این به بعد اونایی که بنزین نمی زنن ، غلط میکنن ماشینو ببرن بیرون !
شاید باورتون نشه ولی امروز بابام به عنوان اعتراض به کثیفی اتاقم یه مرغ زنده گرفت اومد انداخت تو اتاقم !
مرغه هم قد قد قد قد کنان راه افتاد تو اتاق !
من
این چیه بابااا ؟
بابام: مـــــــــرغ !!
اتاقی که طویله باشه کنار توی گاو جای یه مرغ خالیه
من
مرغ:
عکس بچگیامو به مامانم نشون دادم میگه آخی چه نازه کیه ؟!
منو میگی
خودم رو کشتم رفتم مهندسی رباتیک گرفتم
فامیلمون برگشته میگه عقربه بزرگه ساعت خونه مون افتاده ، می تونی جا بندازیش !؟
ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺯﺍﺩﻡ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﻣﻴﮕﻪ ﻋﻤﻮیی ﺭﻭ ﺩﺭﺧﺖ ﺣﻴﺎﺗﺘﻮﻥ ﻳﻪ ﮔﻨﺠﻴﺸﻚ ﺩﻭﺗﺎ ﺟﻮﺟﻪ ﺍﻭﺭﺩﻩ . ﺗﻮﺭﻭ ﺧﺪﺍ ﻧﺮی
ﺑﺨﻮﺭﻳﺸﻮﻥ . . .
ﻣﻦ
ﯾﻪ ﻫﻤﭽﯿﻦ ﺗﺼﻮﯾﺮﯼ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺗﻮ ﺫﻫﻦ ﺑﭽﻪ ﺍﺱ . . .
اون موقع که بچه بودم یه بار به مامانم گفتم : مامان دلم میخواد یه حیوون خونگى داشته باشیم !
گفت : تورو داریم بسه !
من:|