

خدا همین جاست ؛ نیازی به سفر نیست
خدا همان گنجشکی است که صبح برای تو می خواند …
خدا در دستان مردی است که نابینایی را از خیابان رد می کند
خدا در اتومبیل پسری است که مادر پیرش را هر هفته برای درمان به بیمارستان می برد
خدا در جمله ی ” عجب شانسی آوردم ” است
خدا خیلی وقت است که اسباب کشی کرده و آمده نزدیک من و تو . . .
آنهایی که به بیداری خداوند اعتماد دارند ، راحت تر می خوابند . . .
خداوند کلیدهای گنجینه های خویش را در دستان تو گذاشته است
چرا که به تو اجاز ه داده است که از او بخواهی .
پس هرگاه بخواهی می توانی درهای نعمتش را با دعا بگشایی
و ریزش باران رحمتش را طلب کنی . . .
خدا به سوی تو میآید اگر او را دعوت کنی
و آن وقت به تو نشان خواهد داد که همواره در آنجا بوده است . . .
الهی
به سوی تو آمدم به حق خودت مرا بر مگردان
الهی
اگر بخواهم، شرمسارم و اگر نخواهم، گرفتارم . . .
تعداد صفحات : 6